آموزش و پرورش صحیح کودکان و نوجوانان مستلزم هماهنگی ، کوشش و تلاش متقابل بین سه ضلع خانواده ، دانش آموز و مدرسه است . عوامل تربیتی متعددی بر شخصیت کودک و نوجوان تأثیر می گذارد . خانه و مدرسه دو نماد تربیتی مهم به شمار می آیند که در صدر عوامل تأثیر گذار بر روند رشد و تکامل رفتار و منش افراد قرار دارند. چنانچه پدر و مادری مسئولیت آموزش و تربیت فرزند خود را به کلی به مدرسه واگذار کند و از نیازها و رسالتهای تربیتی فرزند خویش که در چارچوب
تربیت عمومی و رسمی نمی گنجد غافل شود بدون شک نمی تواند امیدوار باشد که فرزندش هیچ گونه مشکل یا کمبودی نخواهد داشت . در مقابل با توجه به ازدیاد جمعیت دانش آموزان و کلاسها اگر معلمان نیز فکر کنند که می توانند بدون یاری و هماهنگی با خانواده ها در آموزش و تربیت دانش آموزان و شکوفا سازی درست استعدادهای آنها موفق شوند سخت در اشتباه خواهند بود. به هر میزان که پدران و مادران نسبت به مسئولیت ها و نقشهای خود در مقابل یکدیگر ، کودکان و مدرسه و معلمان و مربیان و مدیران مدارس نیز نسبت به نقشها و مسئولیت های خود در مقابل همدیگر ، دانش آموزان و اولیاء آگاهی بیشتری داشته باشند در کار خود عملاً موفق تر خواهند بود.
شباهت و تفاوت بین نقش اولیاء و معلمان
شباهتهای بسیاری در نقش اولیاء و معلمان وجود دارد. این وظایف و کارکردهای مشترک عبارتند از : فراهم ساختن مراقبت و ایمنی فیزیکی از کودک ، رشد مهارتهای اجتماعی ، ایجاد تحریک و انگیزش ، تشویق نگرشهای مثبت نسبت به یادگیری و اکتشاف ، اعمال کنترل منطقی و آموزش نظم و استقامت . با این حال رابطه والدین با دانش آموزان از رابطه معلم با دانش آموزان نزدیکتر و عمیق تر است. والدین با کودک تجربه پیوسته ای از صمیمیت ، محبت و پذیرش را فراهم می آورند در حالی که معلمان باید عطوفت کمتر و عینیت بیشتری به خرج دهند . نقش عمده آموزشی
والدین ایجاد یک شرایط و جو خانوادگی پایدار و مراقبت گونه است تا در آن کودک محرک های مناسب را دریافت کرده و برای علاقه ای که به آموزش و موفقیت خود نشان می دهد مورد تشویق قرار گیرد . پیوند عاطفی بین والدین و کودک در حالی که موجب یادگیری ضمنی و غیر رسمی می شود ممکن است اختلال در یادگیری را در موقعیت های رسمی در پی داشته باشد. کم شایع نیست که والدین در هنگام تلاش برای آموزش رسمی و مستقیم به فرزندان خود خشمگین و حتی شدیداً پرخاشگر شوند ، چرا که با کندی فهم یا تأخیر در پاسخ فرزندان خود مواجه می شوند در حالی که معلمان بیشتر می توانند در مقابل نارساییها و شکستهای دانش آموزان در تکالیف یادگیری با بردباری و تحمل رفتار نمایند. علاوه بر این آموزش حرفه ای معلمان به آنها در کمک به دانش آموزان برای کسب مهارتهای تخصصی و فنی اطمینان بیشتری می بخشد.
خانواده و تربیت فرزند
رسالت پدر و مادر تربیت فرزند به خصوص در زمینه دینی است که برای دستیابی به این آرمان و آرزو باید مراحل تربیت دینی که در ۵ بخش خلاصه می شود ، طی کنند : ۱ ـ انس دینی ۲ ـ عادت دینی ۳ ـ معرفت دینی ۴ ـ شاکله دینی ۵ ـ خودجوشی دینی بسیار دیده شده است که وقتی مادر می خواهد نماز بخواند ، بچه ها را تهدید می کند سر و صدا نکنند از آن طرف هم وقتی پدر می خواهد قرآن بخواند باز بچه ها را وادار به سکوت می کند اینها همه موج منفی نسبت به دین است . گرایش به دین زمانی اتفاق می افتد که برای شخصیت کودک ارزش قائل شد و این هنگامی است که کودک به محض آنکه به محیط مسجد قدم می گذارد همه برای او حریم باز کنند و دست محبت بر سرش بکشند.
دومین مرحله عادت دینی است . بچه ها قبل از بلوغ در دورانی هستند که دارای دو ویژگی است : ۱ ـ دارای آرامش است ۲ ـ دوران تاثیر پذیری است . این دوره اهمیت بسیار دارد زیرا عادت در این دوره به وجود می آید . همیشه این تصور وجود داشته که تحمیل کردن درست نیست اما تحمیل بعضی چیزها به بچه ها خوب است و آن زمانی است که بچه اعتماد دارد اما تنبلی و سهل انگاری مانع می شود . اگر کودک دین را پذیرفت و نسبت به آن گرایش قلبی داشت آن وقت تحمیل ملایم اعمال و برنامه های دینی برای او مفید خواهد بود .
مرحله سوم معرفت دینی است . در مرحله معرفت دینی است که باید تلفیق دین و دانش را برای بچه ها مطرح کرد تا بچه ها فکر نکنند که دین راه خود و دانش هم راه خود را می رود در حالیکه این دو در کنار هم و باهمند . در مرحله انس دینی حالت تلقین ، در مرحله عادت دینی حالت تقلید و در مرحله معرفت دینی حالت الگو پذیری حکمفرماست. مرحله چهارم ، شاکله دینی است ، اگر کسی معرفت دینی پیدا کرد ، دین وارد زندگی او شد موجب می گردد که بینشش نیز بینش دینی گردد. در نتیجه به همه چیز با عینک دین نگاه کرده و تلاش می کند در تمامی ابعاد زندگی اش دین را عملی سازد. مرحله پنجم مرحله خود جوشی است . در این مرحله فرد دیگر تاب و قرار ندارد و نمی خواهد لحظه ای از وقتش را به بطالت و بیهودگی بگذراند.
پدر و مادر باید به استعداد و توانایی فرزند در فراگیری دروس توجه کنند
ظرفیت کودکان و نوجوانان برای یادگیری دروس یکسان نیست . بین بچه ها تفاوتهای فردی و تنوع در گرایش ها و علاقه ها یافت می شود. از فرزندان خود باید متناسب با استعداد و گرایش و علاقه آنان انتظار داشت و با راهنمایی و تشویق و کمک در جهت افزایش سطح معلومات آنان اقدام کرد. برخی از اولیاء تصور می کنند فرزندان آنان همیشه باید نمره بیست و مدارج عالی بدست آورند و اگر گاهی نمره مطلوب را کسب نکردند آنان را ملامت و سرزنش می کنند و موجبات اضطراب و
رنجش خاطر آنان را فراهم می کنند . اگر کودکان را به خاطر نیاوردن نمره عالی توبیخ کنیم آنان برای آنکه خود را با سطح توقع بالای ما تطبیق دهند با ترس و نگرانی سعی می کنند این نمره را کسب کنند و اگر موفق نشدند از پنهان کاری استفاده می کنند و واقعیت را از والدین می پوشانند . در عین حال نوعی آرمان خواهی کاذب در آنان ایجاد می شود و عادت می کنند همیشه خود را در قله و اوج موفقیت بجویند و لذا قادر به حرکت طبیعی در فراز و نشیب های زندگی نمی باشند و وضعیت روانی و تعادل آنان دچار اختلال می گردد.
پدر و مادر باید برای تعلیم و تربیت فرزندان خود طرح و برنامه داشته باشند
خانواده نهادی است که برای انجام هدفهای معینی به وجود می آید یکی از هدفهای مهم این نهاد فرزند آوری و فرزند پروری است . برای آنکه پدر و مادر توفیق پرورش فرزندانی صالح با آینده ای روشن را داشته باشند باید :
– با موازین تعلیم و تربیت اسلامی و علوم تربیتی آشنا شوند.
– حتی المقدور از کتابها و مجلات تربیتی استفاده کنند.
– در کلاس آموزش خانواده شرکت کنند و شناخت تربیتی بدست آورند.
– از تجربیات مادران و پدرانی که توانسته اند فرزندان شایسته به جامعه تحویل دهند بهره بگیرند .
وقتی قرار است والدین اهداف تربیتی مشخصی داشته باشند و بدانند که فرزندان خود را می خواهند برای چه امری تربیت کنند و برای رسیدن به این اهداف چه ابزار و روشهایی را باید به کار گیرند ، مجموعه این تدابیر طرح و برنامه ای است که از آن به عنوان منشور تربیتی می توان یاد کرد . پدر و مادری که به بهانه های مختلف به پرورش فرزندان نمی اندیشند و از خواندن کتاب تربیتی یا مراجعه به مشاور و افراد آگاه و بهره گیری از تجارب دیگران سرباز می زنند نباید از آینده فرزندانشان انتظار معجزه داشته باشند.
توجه پدر و مادر به نیازهای روانی فرزندان خود
کودکان و نوجوانان نیازهای روانی متعددی دارند ، امنیت خاطر ، فراغت از ترس و دغدغه خاطر ، نیاز به محبت ، نیاز به تعلق خاطر و پیوستن به یک جمع ، نیاز به برخورداری از یک جایگاه مناسب اقتصادی و اجتماعی و نیاز به موفقیت و پیروزی و نیاز به خوش نامی و سربلندی ، نیاز به پذیرش و مقبولیت و احساس ارزشمندی در جامعه و نیاز به سلامت بدن و روان از جمله نیازهای مشترک همگان به حساب می آیند و طبعاً فرزندان این نیازها را دارند و باید در محیط خانه در جهت تأمین آنها برنامه ریزی شود . افزون بر این موارد ، نوجوانان به اقتضای خصوصیات جسمی و روانی این سنین نیازهای متنوعی دارند که عنایت به آنها باید در برنامه کار اولیاء باشد. برخی از این نیازها عبارتند از :
۱ ـ شناخت و کسب مهارت در بعضی از آنها.
۲ ـ درک ارزش های خویش
۳ ـ حرکت به سوی استقلال شخصیتی و اقتصادی
۴ ـ شناخت دین ، تاریخ ، فرهنگ و افتخارات ملی
۵ ـ دستیابی به صفات عالیه اخلاقی ، عبادت و ارتباط با خدا
۶ ـ گسترش مناسبات و پیوندهای اجتماعی ، مهارتهای اجتماعی و روش زندگی با جمع روش دوست یابی ، مسئولیت پذیری و ایفای نقش های اجتماعی
۷ ـ روش داد و ستد با دیگران و ایفای نقش های اجتماعی
اینها همه نیازهای روانی فرزندان نیستند بلکه مهمترین و اساسی ترین آنها می باشد. والدین وظیفه دارند بطور مستمر و با نهایت دقت و مراقبت تدابیر لازم را برای ارضای نیازهای سالم و دارای اولویت فرزندان خود اتخاذ کنند و با هدایت و تربیت صحیح از انحراف این نیازها در ارضاء و پیدایش مشکلات روانی ، شخصیتی و اخلاقی آنان جلوگیری نمایند.
روابط افراد خانواده با یکدیگر
در خانه ای که بین پدر و مادر اختلاف نظر و خشونت رواج دارد فرزندان سالم پرورش نمی یابند . کودکان روش زندگی را از رفتار والدین یاد می گیرند و از فقدان تفاهم در خانه رنج می برند. در صورتی که فضای خانه سرشار از حسن رفتار و احترام متقابل باشد آنان لذت می برند و با آسودگی خاطر و ایمنی رشد می کنند و برای زندگی پر پیچ و خم فردا مهیا می گردند. پدران و مادران باید آرامش خود را در نزد فرزندان حفظ کنند و عصبانیت را در کانون خانواده راه ندهند در خانه هایی که پدران و مادران فرزندان خود را با دید محبت و احترام می نگرند کانون بحران و تزلزل یافت نمی شود. پدران و مادرانی که نادانسته فرزندان خود را تحقیر و عزت نفس آنان را ضایع می کنند.
نباید انتظار آینده درخشانی برای پرورش یافتگان خود داشته باشند . والدین در تکریم فرزندان نباید دچار افراط و تفریط شوند بلکه باید به گونه ای رفتار کنند تا کودکان مستقل و برخوردار از اعتماد به نفس و سلامت و اعتدال پرورش یابند . یکی دیگر از مسائلی که در روابط افراد خانواده با هم بسیار مهم می باشد روحیه انتقاد و بررسی مشکلات می باشد . نیازها ، روحیات و افکار انسان ها با یکدیگر متفاوت است . این تفاوت ها گاه باعث اختلاف نظر در بین اعضای یک گروه اجتماعی و از جمله خانواده می شود . یک خانواده سالم و متعادل باید از فضایی برخوردار باشد که همراه با ایجاد فرصت برای ارضای نیازهای سالم و طبیعی افراد در مواقع بروز اختلاف نظر بین آنان شرایط و فرصت لازم را برای بررسی همه جانبه این اختلافات و یافتن روش صحیح برخورد با آنها به وجود آورد . مسئولیت ایجاد این فضا به عهده والدین است . آنان برای ایجاد یک فضای توام با انتقاد پذیری باید :
۱ ـ نسبت به رفتارهای درست و نادرست ارزیابی داشته باشند و آن را به شیوه های مناسب اظهار کنند .
۲ ـ از سرزنش یکدیگر و فرزندان در هنگام خطا یا اشتباه پرهیز کنند.
۳ ـ در هنگام بررسی و انتقاد رفتارها ، کاملاً احترام یکدیگر را حفظ کنند .
۴ ـ از ایجاد عصبانیت و تندی در رفتارهایشان جداً خودداری کنند .
ارتباط والدین با مدرسه
خانه و مدرسه در انجام وظایف تربیتی مکمل یکدیگرند . خانه مدرسه اول فرزند و مدرسه خانه دوم او است و اگر این دو نهاد روش ها و برنامه های هماهنگی نداشته باشند در روند رشد کودک اختلال به وجود می آید .
مهمترین وظایف پدران و مادران در جهت ایجاد هماهنگی بین خانه و مدرسه عبارتند از :
۱ ـ به معلم فرزند خود با دید احترام نگاه کنند و اگر از کار او انتقاد دارند دور از حضور فرزند با معلم و مدرسه آن را مطرح کنند .
۲ ـ بطور دائم در جریان اهداف و برنامه های آموزشی و تربیتی مدرسه قرار گیرند . حداقل هر ماه یکبار وضعیت رفتاری و اخلاقی فرزند خود را از معلم و مدرسه جویا شوند .
۳ ـ برای شرکت در جلسات انجمن اولیاء و مربیان و یا کلاس های آموزش خانواده بطور جدی اوقاتی را در زندگی خود در نظر بگیرند.
۴ ـ درباره برنامه های آموزشی و تربیتی فرزند خود با توجه به مقطع تحصیلی او معلومات لازم را کسب کنند .
۵ ـ با راهنمایی و هماهنگی معلمان برای رفع اشکالات درس فرزندان در خانه برنامه ریزی کنند .
دو نهاد خانه و مدرسه نقش اساسی در تکوین شخصیت کودکان و نوجوانان دارند . بین روش ها و منش های خانه و مدرسه باید همسویی و تشابه وجود داشته باشد و یکی از این دو کانون ، کار دیگری را خنثی نکند بلکه به عنوان دو جریان همدل و مکمل عمل کنند .
مدرسه باید پیشاهنگ ایجاد ارتباط با خانه باشد و با تشکیل کلاس های آموزش خانواده و برگزاری جلسات انجمن اولیاء و مربیان اسباب مشارکت فکری اولیاء را در امر تعلیم و تربیت فرزندانشان فراهم نمایند. انجمن اولیاء و مربیان یک جریان تربیتی است که باید راههای توسعه همکاری خانه و مدرسه را مطالعه کند و طرحهای مفید و موثری بدهد . معلمان هر کلاس باید با اولیای دانش آموزان ارتباط داشته باشند و جریان پیشرفت آموزشی و تربیتی آنان را به والدین گزارش دهند و همفکری و همیاری اولیاء را از این طریق جلب کنند .
ارتباط نزدیک والدین با فرزند
در جوامع شهری اغلب مادران و پدران در خارج از خانه کار می کنند و گاهی برای تأمین معاش خانواده کارهای اضافی نیز انجام می دهند . این قبیل اولیاء معمولاً خسته و در اواخر وقت روز به خانه بر می گردند و سرگرم سازماندهی امور خانه می شوند و یا به انجام امور شخصی و استراحت می پردازند و یا روزنامه و مجله مطالعه می کنند . فرزندان نیز خسته تر از پدران و مادران از مدرسه به خانه بر می گردند و وقت خود را در انجام تکالیف درسی و نگاه کردن به برنامه های تلویزیون و یا استفاده از وسایل ارتباطی دیگر صرف می کنند . بدین ترتیب اعضای خانواده بخشزیادی از روز را در کنار هم نیستند و وقتی به هم می رسند هر کس به کاری مشغول می شود و در نتیجه والدین که باید از طریق بر قراری ارتباط اسباب رشد فرزندان خود را فراهم کنند و در حوزه های عاطفی و شناختی آنان تأثیر مثبت بگذارند به علت خستگی و وفور کارهای خانه توفیق چندانی در این راه بدست نمی آورند . برای کودکان و نوجوانان فرصت گفت و شنود و انتقال مسائل به والدین در حد نیاز فراهم نمی شود و این جدایی باعث بروز اختلالاتی در روند رشد و تکامل آنان می شود . باید توجه داشت اعضای خانواده ای از بهداشت روانی برخوردارند که با هم روابط وسیع عاطفی و کلامی داشته باشند . پدر و مادر باید در محیط خانه با هم صحبت کنند و به درد دلهمدیگر گوش دهند مادران و پدران نیز با فرزندان خود صحبت کنند . این گفتگو های خانوادگی هم خزانه واژگان کودکان را در صحبت کردن غنی می سازد و هم به آنان مهارت برقراری ارتباط با دیگران را می آموزد و هم از نظر روانی اسباب تعدیل روحیات فرزندان را فراهم می سازد. پدر و مادر باید با گشاده رویی میدان را برای شنیدن سخنان فرزندان خود باز نمایند و به پرسش های آنان با حوصله جواب دهند و خستگی کار را به خانه نبرند .
تشویق و تنبیه فرزندانکودک و نوجوان در طول زندگی دست به انجام کارهای تلخ و شیرینی می زند . علل رفتار خوب و بد آنان ممکن است ریشه در امور فرهنگی ، اجتماعی ، عاطفی و شناختی خانواده یا نظام روانی و فکری خودشان داشته باشد. از کارهای پسندیده کودکان و نوجوانان باید قدردانی شود و تجربیات خوب آنان با استقبال والدین مواجه گردد . در تشویق نباید زیاده روی کرد و کودک را متوقع بار آورد. تشویق باید هدف دار و ثمر بخش و سازنده باشد و زمینه رشد و شکوفایی استعدادهای فرد را فراهم کند و دیگران را نیز به جنب و جوش و ابتکار وادارد . میزان تشویق باید با نوع فعالیت مثبت فرزند تناسب داشته باشد . پدر و مادر در تشویق فرزندان باید به گونه ای رفتار کنند که آنان باهمدیگر تضاد و ناسازگاری پیدا نکنند و به رقابت منفی نیفتند . به تدریج که فرزند بزرگتر می شود باید متوجه شود که کار نیک را باید برای رضای خدا و به عنوان یک وظیفه اجتماعی انجام دهد و چشم داشت بیجا از دیگران نداشته باشد . پدر و مادر باید از کتک زدن و اهانت کردن به فرزند جداً اجتناب کنند و با اعمال خشونت بذر سختگیری و انتقام را در روان مستعد او نیفشانند . فردی که در دوران کودکی کتک می خورد در واقع روش سلطه پذیری و سلطه گری را یاد می گیرد . منظور از تنبیه مجاز ایجاد برخی از محدودیت ها برای فرزند بخاطر رفتارهای نامناسب آنهاست . پدر و مادر باید با تأثیر گذاری در حوزه عاطفی و شناختی فرزندان زمینه اشتباه کاری را از نهاد آنها حذف کنند و با زبان ساده و مستدل ، روش درستکاری را به آنان آموزش دهند و در صورتی که ناچار از توسل به تنبیه باشند باید برای مدت کوتاهی با فرزند خود برخورد سرد داشته باشند و او را متوجه کنند که این برخورد به خاطر رفتار نادرست او است و به محض مشاهده اولین علائم اصلاح رفتار فرزند با او آشتی کنند و گرم تر از گذشته به وی مهر ورزند و از نظر عاطفی او را تقویت نمایند .
استفاده از روش اغماض در تربیت فرزند
مسامحه و اغماض گاه به گاه یک روش تربیتی است . اولیاء نباید همیشه در پی شناخت و کشف معایب و اشتباهات فرزندان خود باشند بلکه باید گاهی اوقات با نادیده گرفتن بعضی رفتارها با تسامح و اغماض از کنار خطاهای فرزند بگذرند . پدران و مادرانی که دور بین را نزدیک می برند و همه کردار فرزندان را با ریز بینی ملاحظه می کنند و خطاهای آنان را پی در پی به رخشان می کشند عواطف بچه ها را جریحه دار می کنند و آنان را به سوی پنهان کاری سوق می دهند .